دلم تا بی نهایت برایت تنگ شده
نمی دانم چگونه راضی ات کنم که مرا به ملاقات قبول کنی
هیچ چیز نمانده در این زمین
که مرا به تو پیوند دهد
فقط همین را دارم
همین سجاده و این تسبیح که عطر کربلا می دهد
دست هایم را تا آنجا که توانسته ام بالا گرفته ام
و با تمام وجود گفته ام
ادرکنی یا الله
نمی دانم چرا فرجی نمی شود
همان قدر که من از زمین دلخسته ام
زمین هم برایم روترش کرده
مانده ام بی اجازه صاحب خانه در ملکش
و می دانم این صاحبخانه دیگر به ماندنم راضی نیست
نه هوس پرواز کرده ام
نه خورشید می خواهم
نه باران
هیچ چیز نمی خواهم
همین زندگی برایم کافیست از نعمت هایت
دیگر آرزویی ندارم
جز این که دست هایم را بگیری
و چند لحظه آسمانی شوم
می خواهم دلم مثل ابرهایت شود
دلم می خواهد
یک شب باریدن دیوانه وار را نصیب قلبم کنی
بکش مرا بالا تا خودت خدایا
گرفتارم این جا
گرفتار زمینی که دیگر جا ندارد برای ماندنم
و پر از کسانیست که چشم هایشان بسته است برای ندیدنم
مرا مهمان آسمانت کنم
آسمانت را بی پرنده می خواهم
بی صدا
می خواهم فقط صدای تو را بشنوم
که عمری در زمین صدایت پیچید و نشنیدم
می خواهم همه غصه هایم را برای تو فریاد بزنم
این جا در این زمین
زودتر از آنکه حرف از دهانت بیرون بیاید
در دهان غریبه ها می پیچد
اگر فریاد کنم
می گویند دیوانه است
دلی پر از حرف دارم و چشمانی که تا کجا
سوز و التماس اشک دارند
در خانه ات را به رویم باز کن
اینجا عجیب غریب مانده ام
نه جای رفتن دارم
نه جای ایستادن
حالا که این سجاده را فقط و فقط برای تو باز کرده ام
دستانم را بگیر
با وضو
با تمام قربتم مرا به آسمانت ببر
گمم کن
لای تاریکی های ابر ها
دیگر نمی خواهم پاهایم به زمین برسد
دلم می خواهد
در سکوتم
با صدای لالایی تو این بار بخوابم
نه با صدای دلم
که تقلا می کند
برای فراموشی به رویا بسپاردم
خدایا این پایین رویایی ندارم
همان جا خوب است
همان جا که اگر گریه کنم
اشک هایم به زمین هم برسند
همه می پندارند باران است
خدایا دیگر پایم را نرسان این جا
دستهایم مال تو
قلب و جانم هم برای تو
راحتم در این خانه که نزدیک توست
بگذار بخوابم در آغوشت
دیگر دنیا را نمی خواهم
.: Weblog Themes By Pichak :.